استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{➎}
شوگا:ا..این
کوک:اون رفته
فلش بک به موقعی که جین رفت:/
شوگا:عزیزم تو برو یه چیزی بخور منم میام فعلا کار دارم
جینهو:باشه ، گوشیمو میدید؟؟
نامی:پیشم بمونه بعدا بهت میدمش
جینهو:نه بدین دوباره بهتون میدم
شوگا:بهش بده نامجون
نامی:باشه بابا بیا فقط کاری نکنی یه وقت
جینهو:باشه بابا
نامی:خوب بیا
جینهو:ممنون*گرفت و رفت*
شوگا:خوب بدویین بریم سر کارمون
جینهو:/
وقتی از پیش اونا رفتم یه پیامی به گوشیم اومد:
تصمیمتو گرفتی؟
جینهو نوشت:اگه بیام چیکار میکنی؟ازادش میکنی؟
:اره اگه بیای اینجا
:جینهو:خوب ادرس بده
: *ادرسو فرستاد* منتظرم
جینهو:/
بدون اینکه کسی بفهمه از در پشتی خونه زدم بیرون ، اونجا هیچنگهبانی نبود و این کارمو راحت میکرد ، الان به هیچی جز تهیونگفکر نمیکردم اون نباید اونحا بمونه من باید نجاتش بدم
به خیابون رسیدم و سوار ماشین شدمو به ادرسی که فرستاده بودن دفتم ..
.
.
بعد از اینکه از ماشین پیاده شدم خواستم برم سمت خونه کا دیدم یه دختر دیگه داره میره اونجا
یورا:/
دلم خیلی برای هیونجین تنگ شده بود رفتم پیشش تا یه سری بهش بزنم در و زدم و بادیگارده باز کرد:
بفرمایید
یورا:با هیونجین کار دارم
ب:صبر کنین
جینهو همینطوری منتظر نشسته بود تا ببینه چی میشه
.
.
*همون دقیقه ای که جینهو از ماشین پیاده شد *
نامی:پیداش کردم
شوگا کجاست؟؟
نامی: رفته سمت شرق
شوگا:سریع بریم اونجا
کوک:منم میام
نامی:بریم
شوگا:تو بمون شاید شاید گیر کنم تو باید کمک کنی منو کوک میریم
نامی:اوکی
هوپی:مراقب باشین
شوگا:باشه ... وقتی فهمیدم جینهو کله شقی کرده و رفته اونجا خوت به مغزم نمیرسید هم نگران بودم هم عصبی ، باید سریع جینهو رو از اون مکان دور میکردم
.
.
کوک:رسیدیم پیاده شو
شوگا:اوکی
.
.
کوک:اینجا که کسی نیست
شوگا:ساکت باش
.
.
جینهو:/همینطوری داشتم نگاه میکردم که دستی اومد روی دهنم:
اگه صدات در بیاد بد میبینی
...
کوک:اون رفته
فلش بک به موقعی که جین رفت:/
شوگا:عزیزم تو برو یه چیزی بخور منم میام فعلا کار دارم
جینهو:باشه ، گوشیمو میدید؟؟
نامی:پیشم بمونه بعدا بهت میدمش
جینهو:نه بدین دوباره بهتون میدم
شوگا:بهش بده نامجون
نامی:باشه بابا بیا فقط کاری نکنی یه وقت
جینهو:باشه بابا
نامی:خوب بیا
جینهو:ممنون*گرفت و رفت*
شوگا:خوب بدویین بریم سر کارمون
جینهو:/
وقتی از پیش اونا رفتم یه پیامی به گوشیم اومد:
تصمیمتو گرفتی؟
جینهو نوشت:اگه بیام چیکار میکنی؟ازادش میکنی؟
:اره اگه بیای اینجا
:جینهو:خوب ادرس بده
: *ادرسو فرستاد* منتظرم
جینهو:/
بدون اینکه کسی بفهمه از در پشتی خونه زدم بیرون ، اونجا هیچنگهبانی نبود و این کارمو راحت میکرد ، الان به هیچی جز تهیونگفکر نمیکردم اون نباید اونحا بمونه من باید نجاتش بدم
به خیابون رسیدم و سوار ماشین شدمو به ادرسی که فرستاده بودن دفتم ..
.
.
بعد از اینکه از ماشین پیاده شدم خواستم برم سمت خونه کا دیدم یه دختر دیگه داره میره اونجا
یورا:/
دلم خیلی برای هیونجین تنگ شده بود رفتم پیشش تا یه سری بهش بزنم در و زدم و بادیگارده باز کرد:
بفرمایید
یورا:با هیونجین کار دارم
ب:صبر کنین
جینهو همینطوری منتظر نشسته بود تا ببینه چی میشه
.
.
*همون دقیقه ای که جینهو از ماشین پیاده شد *
نامی:پیداش کردم
شوگا کجاست؟؟
نامی: رفته سمت شرق
شوگا:سریع بریم اونجا
کوک:منم میام
نامی:بریم
شوگا:تو بمون شاید شاید گیر کنم تو باید کمک کنی منو کوک میریم
نامی:اوکی
هوپی:مراقب باشین
شوگا:باشه ... وقتی فهمیدم جینهو کله شقی کرده و رفته اونجا خوت به مغزم نمیرسید هم نگران بودم هم عصبی ، باید سریع جینهو رو از اون مکان دور میکردم
.
.
کوک:رسیدیم پیاده شو
شوگا:اوکی
.
.
کوک:اینجا که کسی نیست
شوگا:ساکت باش
.
.
جینهو:/همینطوری داشتم نگاه میکردم که دستی اومد روی دهنم:
اگه صدات در بیاد بد میبینی
...
۴۰.۷k
۰۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.